تارا و خوردن هات چاکلت
رفته بودیم هات چاکلت بخوریم از فرصت استفاده کردم عکس انداختم. تازه با اقاهه هم که هات چاکلت درست میکنه هم عکس انداختم. ...
تارا بعد از حمام
تارا و تختخواب
تارا و لباس رنگارنگ
این لباس و دایی جونم واسم خریده که تا چند روز پیشم واسم بزرگ بود.جالا اندازه ام شده تن کردم عکس انداختم. ...
تارا و رؤرؤک
تارا و شیشه شیر
اولین مسافرت تارا
تو این دو روز تعطیلی به شمال ، شهر محمودآباد رفتیم. کلی جاهای دیدنی رفتیم.بازار.دریا.کافی شاپ... رفته بودیم ماهی بخریم اینجا هم که رفتم دریا .حیف که آب سرد بود وگر نه میپریدم تو آب بعد از دریا هم رفتیم کاقی شاپ. ...
زینب فسقلی
خوش به حال زینب. پیش بابا محسن (پدربزرگم) و مامان مرجانم (مادربزرگم) هستش.منم نبرده با خودش :( ...